عشق‌ممنوعه

پارت(۱)
شب بود
نویسنده:
هاول یه شرط بزرگ باخته بود کلی پول عصبی اومد خونه
(راستی یادم رفت بگم اون bach تو خونه نبودن تو اتاقای خیلی بزرگ جدا از هم بود ولی لخت زندگی میکردن)
حالشم مست بود میتونست یکی از bach رو تا ته بک*نه حالش واقعا عصبی بود
هاول:
پیش خدمت: ریسسس حالتون خوبه فکر کنم..
هاول : خفه شو اونو کجانننننن...
پ.خ: تو اتاقشون... ریسسس..مواظب باشید..
هاول : باشش ( پوزخند)
شانسی در یکی از اتاقا باز کرد
تمنکب: سلام ریسس ...شما.شم.خوبید...
هاول : تمنکب!
تمنکب: بله ...ریسسس‌جانم( با دلبری )
هاول:رفت سمتش و دستش از پشت بست به تخت(اسمش تحریک کننده بود برای هاول)(اسم برعکس کن)
تمنکب:ریس دارید چی کار میکنی اخ دردم گرفت ...
هاول :تمنکب..ک*ت باز میکنی دهنتم میبنی امشب داستان داریمممم..
تمنکب:جونم؟ باشه(چون اسمش نمیدونست هی جانم میگفت و هاول ارضاع میکرد)
هاول: میشینم لباست در بیار .
بعدشم میری تو حموم تا من بیام تمنکب( منظورش برعکس اسمه هست)... خب ...حالیت(از موهاش گرفت)
تمنکب: بله.. حتمی.منتظرم
هاول:
هاول:پیش خدمتتتتتت!!
پ.خ: بله قربان
اتاق شکنجه‌س*س حاضر کن
پ.خ: ولی ریسس...
هاول: نکنه میخوای جای اون تو ببرم؟!(با داد)
پ‌.خ:نه ... قق.رربان..
خدمت کار رفت منم لخت شدم رفتم تو حموم از پشت دست تمنکب رو بستم و کشوندمش تو اتاق شکنجه باهاش اویزون و بار کردم (به صورت برعکس)دهنشم چسب زده بودم دستاشم پشتش
هاول:تمنکب..عزیزم..
تمنکب : چی کار میخوای بکنی من که هر شب بهت سرویس دادم..(با گریه )
هاول:نه دیگه نشد (هم زمان که داشت حرف میزد تا ته انگشتش وارد تمنکب کرد)
تمنکب: اخخخخ ...اخخ (پاهاش باز تر میشد)
هاول: واقعا فکر کردی واسه چی اینجای ؟ فقط سرویس؟ نهه عزیزم
تمنکب: پس چی؟
هاول: ببین شاید قبلا واسه سرویس بوده اما از این به بعد شکنجه جوری که هرچی بگم فقط بگین چشم..!
تمنکب:باشه ... اه ..چی.کار.کنم(هاول اونجاش واردش کرد و محکم هی وارد خارج کرد)
هاول:اها حالا حرف حساب شد .. فردا بیا اتاقم
تمنکب: نمیتونم!(اروم ولی حرسی)
هاول:چرا اون وقت
تمنکب:چون ما تو اتاقامون هستیم و همش ل*تیم که تا شما بیای
هاول:او راست میگی اشکال نداره
تمنکب:یعنی میتونم لباس بپوشم(با ذوغ و تعجب)(۳ سال بود لباس‌ نپوشیده بود)
هاول:نه لخت بیا‌..
تمنکب:خاااا باششه حالا بازم کن
هاول: نه تا صبح دارم برات....